بین این همه ضمیر فقط "او" کافیست

الیا هستم متولد 72 و همسرم سعید متولد 66. پنجم بهمن سال 92 عقد کردیم و 9 بهمن سال 94 قراره عروسیمون باشه .حرفها و دلنوشته هامو که به هیچکس نمیتونم بگم اینجا می نویسم

بین این همه ضمیر فقط "او" کافیست

الیا هستم متولد 72 و همسرم سعید متولد 66. پنجم بهمن سال 92 عقد کردیم و 9 بهمن سال 94 قراره عروسیمون باشه .حرفها و دلنوشته هامو که به هیچکس نمیتونم بگم اینجا می نویسم

یه پست به هم ریخته

سلام

صبح زیبای پاییزیتون بخیر

شهر ما که دیشب بارون اومد، ما یه پنجره بغل تخت خوابمون داریم که صبح ها که از خوا پامیشم بازش می کنم با همون چشمای خواب آلود و موهای پریشون سرمو میگیرم بیرون و به آسمون و زمین تمامی همسایه ها و... سلام میکنم و دستامو با میکنم و تمام عشقمو تو فضا پخش می کنم و تمام انرژی مثبت رو دریافت میکنم ، خلاصه امروز که دیدم بارون اومده با ذوق بیشتری این کارو کردم.

دیروز همسری از سرکار اومد دنبالمو چون میخواست بره استخر منو گذاشت خونه مامانم اینا و خودش رفت منم پیش مامدر و خواهرم نشستم تا بیاد ( من تا 16 سالگی تک فرزند بودم بعدش خدا یه خواهر بهم داد که الان 7 سالشه و میره مدرسه ) خلاصه دیروز یه کم مشقاشو یادش دادمو با مامانم غیبت کردیمو یه مقدار جهیزیمو خورده ریزاشو باز کردم نگاه کردمو دوباره گذاشتموشون سرجاشآخه چون دوره عقد کردگیم زیاد شده و الان امکان استفاده از جهیزیه ام نیس دلم براشون تنگ میشه و گاهی یاد میره چیا خریدم ، عید از یه ماشینی یه دست پارچ و لیوان خرید که روش خودشون نقش و نگار و اینا کشیده بودن ، خواستم چند دست بخرم که نداشتو کارتشو داد منم یااااااادم رفت تااااااا الان دیروزم کارتشو پیدا کردمو زنگیدم که در دسترس نبود حالا چکار کنم ؟

سعید استخرش تموم شد که اس دادم کجایی که گفت دنده ماشین جا نمیره ، چند روز بود تق تق میکرد و به سختی جا میرفت ، گفت دنده یک ماشین اصلا جا نمیره رفت روغن و واسکازین و اینا شو اوکی کرد و گفت خدا کنه درست شه و خرج دیسک و صفحه نزاره رودستمون که خدا رو شکر نرم تر شده.

بعدش اومد و دیگه تو نیومد و رفتیم خونه ، میخواست بره هیئت که کلی توماشین بهش غر غر کردم که خسته ای نمیخواد بری و من تنهامو کمر درد دارمو حموم میخوام برم تو نباشی میترسمو انققققد گفتم که نرفت، رفتیم خونه و به دلیل نزدیک بودن به عروسی شدیدا مواظب خورد و خوراکون هستم و دیگه شب نون و پنیر و خیار گوجه خوردیم و چای من رفتم حموم و بعدش یکم دراز کشیدیم فیلم دیدیمو خوابیدیم،راستش شاید خیلی پخش و پلا نوشتم اما چون تازه شروع کردم نمیدونم از چی و از کجا بنویسم کمک کنید بگید از چی بگم فعلا روزانه نویسی کردم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.